Saturday, May 5, 2012
فاتح شد
و مرا به ثبت رساند
مرا به نامي، در يك شناسنامه مزين كرد
و همه هستي ام در شناسنامه او نوشته شد
در شناسنامه مردي
حالا ديگر خيالم راحت است
مادر آغوش مهربانش را مي گشايد
و پدر به من سلام مي دهد
و برادرانم ديگر مرا زني مي دانند
كه مردي نگهبان اوست
از امروز، مردي نگهبان من است
آه!
جه خوشبختي بزرگي
حالا ديگر مي توانم كنار پنجره بايستم
و سينه ام را از هواي كثيف شهر پر كنم
و دود اتوبوس ها و موتورسيكلت ها را ببلعم
و صداي بوق ماشين، گوش هايم را پر كند
و به همسايه روبرويي
كه در شناسنامه اش زني به ثبت رسيده است
از لاي پنجره مرا نگاه كنم
فاتح شد
و حالا ديگر مي تواند به شلوارش افتخار كند
درجيب هاي شلوار او
امروز هم بحران تورم وجود دارد و هم حجم نقدينگي افزايش يافته است
و او مي تواند به اندازه يك ناصرالدين شاه
- عدالت گسترانه و مهرورز-
عدالت را ميان همه زنان بي شناسنامه اش
اجرا كند
و او مردي بزرگ بود
و عدالت را فقط ميان زنانش اجرا مي كرد
در سرزمين گل ها و بلبل ها
موهبتي است حضور در شناسنامه مردي
كه مي تواند نام تو را به تسخير خود در بياورد
آه! من امروز خوشبختم
ديگر كسي هست كه وقتي پليس
در خيابان مرا دستگير كند
شناسنامه اش را به عنوان صاحب من نشان بدهد
و ديگر كسي هست كه وقتي پسراني به من متلك مي گويند
آنها را كتك بزند
و ديگر كسي هست كه وقتي تلفن زنگ مي زند
گوشي را بردارد و بپرسد:
شما! نمي شناسم تان!
و بعد با نگاهي پر از سووال به چشمانم شليك كند
از امروز
من هم در كنار مردي كه
نيروگاه شلوارش قانونا غني سازي شده است
و مي خواهد دامن من را به عنوان حق مسلم خود تثبيت كند
به جهان نگاه خواهم كرد
از امروز ديگر لكه اي بر دامان من نيست
و دامن من مي تواند لكه هاي شلوار مردي را بپوشاند كه
شناسنامه دارد و شلوار
و شلوار دارد و جيب
و در جيبش پول دارد و قانون
به او اجازه مي دهد كه عدالت را اجرا كند
امروز روز اجراي عدالت و قانون است، فقط براي من
آه! من امروز خوشبختم
بر گرفته از شعر نازلي احساس... معصومه مستشار
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment